چیز
هایی که می‌خوانید عموما پاراگراف و یا چند خط از داستان ها و گاها روزنوشت هایی هستند که نوشته ام.

سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۰

23

ماشین ترمز کرد. جیغ ترمزش درآمد. راننده پیاده شد، مرد چاق و سیبیلویی بود. دنبالم کرد، دویدم. فحش داد، هم به مادرم و هم به خواهرم. نگفت کدام خواهرم. ناراحت شدم. دلم به حال خواهرهام سوخت. آن بیچاره‌ها که حتما الان داشتند تلویزیون نگاه میکردند؛ چه کاری به کار این نرّه‌خر داشتند. گفتم: “پفیوز.” یواش گفتم.
ترمز کردم،جیغ ترمز درآمد. پیاده شدم، پسر دراز و لاغری بود. دنبالش کردم، دوید.فحش دادم، هم به خواهرش هم به مادرش. ناگهان ایستاد، یواش چیزی گفت و رفت.


پسر احمق وسط خیابان ایستاد کم مانده بود ماشینی به او بزند،ماشین ترمز کرد،جیغ ترمزش در آمد،راننده پایین آمد، مرد چاق و سیبیلویی بود. پسر را دنبال کرد. پسر دوید. راننده فحش داد، هم به خواهرش هم به مادرش. پسر ناگهان ایستاد،یواش چیزی گفت و رفت،راننده هم برگشت و سوار ماشینش شد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر