چیز
هایی که می‌خوانید عموما پاراگراف و یا چند خط از داستان ها و گاها روزنوشت هایی هستند که نوشته ام.

جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۰

32

رفته رفته داشته ای می رفته ای...
رفته رفته راه راه میشوم تمام،
در تمام ندانسته هایم،
در دشت هایِ دانایی و این نادانی هایِ راه راه
رفته رفته داشته ای می رفته ای...

31

اگر آدم با یکی باشد راحت تر می تواند یک روز خاص مثلا دوشنبه ای را سر کند .  تجسم می کنم که کنارِ "یکی" هستم در خیابان ، دارم به قدم هایم نگاه میکنم و باران می بارد . همینطور داریم خیس می شویم .خب ما چتر نداریم . هیچ کدام مان . نه که الان نداشته باشیم ، کلا چتر نداریم .