چشم هایم را میبندم
از روی شانه ام بپر
پرهای تو آسمان می خواهند ؟
برو
و بیهوده به کم قانع نشو
اوج بگیر
فریب آیینهها را نخور
شیشه ها دروغ می گویند
این اتاق یک پنجره ی باز بیشتر ندارد
حواسم نیست
پرواز کن
لب بامی بشین ، نفسی تازه کن
و ببین
این پوچآباد را
من هم خیال می کنم خوبی
زندگی با گنجشک ها
وسعت پرواز
و حضورت ، زندگی شیرینیست که من
وقت ِ خوابم میبینم
از روی شانه ام بپر
پرهای تو آسمان می خواهند ؟
برو
و بیهوده به کم قانع نشو
اوج بگیر
فریب آیینهها را نخور
شیشه ها دروغ می گویند
این اتاق یک پنجره ی باز بیشتر ندارد
حواسم نیست
پرواز کن
لب بامی بشین ، نفسی تازه کن
و ببین
این پوچآباد را
من هم خیال می کنم خوبی
زندگی با گنجشک ها
وسعت پرواز
و حضورت ، زندگی شیرینیست که من
وقت ِ خوابم میبینم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر