چیز هایی که میخوانید عموما پاراگراف و یا چند خط از داستان ها و گاها روزنوشت هایی هستند که نوشته ام.
دوشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۰
12
لبخند نمیزند . نه! فقط برای گفتن شب به خیر دهان میگشاید.
و حالا با لبهای بسته و چشمهای تیره اش و آن دستِ سرد ایستاده است تا باز
با داستانی پرت و پلا غافلگیرش کنم اما من از چیزی نا معلوم خسته ام و
منتظر می ایستم تا بالاخره دهانش را بگشاید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر