چیز
هایی که می‌خوانید عموما پاراگراف و یا چند خط از داستان ها و گاها روزنوشت هایی هستند که نوشته ام.

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۰

20

صادق و علی ؛ این‌ها قدرتمند بودند. شکلات، غذاها و بیسکویت های بچه ها را میگرفتند. صادق از دید بچه‌گانه فرد قدرتمندی بود. خیلی قدرتمندتر از "علی" البته قدرتمندتر از پدرم. این تحقیر نسل پدرهای‌مان،توسط صادق بود. علی هیکلی اما خنگ بود.برعکس، صادق قوی‌ترین بود؛ بزرگترین بود. باعث رنجیدگی خاطر آن‌هایی که راه‌افتاده‌بودند تا حیاط پشتی را فتح کنند. این ها حتما فکر می‌کردند نژاد برترند و افتخار می‌کردند. حالا همین‌ها خم می‌شوند تا جمع کنند هر چیزی که در آن روز ها ریختند،همین کافی شان است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر