چیز هایی که میخوانید عموما پاراگراف و یا چند خط از داستان ها و گاها روزنوشت هایی هستند که نوشته ام.
سهشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۱
60
هیچ کس تا به حال به من لبخند نزده ، غیر از مادر بزرگم که آن هم به همه لبخند می زند . روی تشکچه ی تیره رنگش می نشیند و به هر کس که لحظه ای نگاهش را می شکند لبخند می زند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر